هر موجود زنده و پویایی که دارای حیات «بینشی (اعتقادی)»، «گرایشی (اخلاقی)» و «کُنشی (رفتاری)» بوده و به سمت کمال و پیشرفت در حرکت و سیر است، غالباً در هویت و بهعبارتی در مسیر روبهجلوی خود، دارای چالهها و کمبودهایی در هر سه ساحت مذکور میباشد که مسیر او را نسبت به مقصد، ناهموار میگرداند.
هر جامعهای، هر حزبی، هر جمعی، هر شهری، هر محلهای، هر خانوادهای و هر فرد فردی از انسانها، غالباً چالههای بینشی و گرایشی و کُنشیِ فراوانی را در شاهراهِ پیشرفت خود و بهخصوص در پیچراههای این مسیر در پیش دارند که سقوطِ در آنها در جای جای این حرکت، هویتها را به تدریح دچار اضمحلال و شکست خواهد کرد.
این چالهها و کمبودها، گاهی در ساحت بینش جای گرفته و تا گرایشها و کُنشها نیز امتداد پیدا کرده و در آنها نیز اثر میکند؛ گاهی هم در ابتدا چالهای در مسیر بینش دیده نمیشود، لکن چالههایی در مسیر گرایشها و کُنشها وجود دارد که به تدریج سبب حفر چالههایی عظیم در ساحت بینشی خواهد شد. این سرایتِ کمبود و نقصان، از خصوصیاتِ سه ساحتِ مذکور در هویتهاست که قرآن کریم نیز این رابطه و سرایت را به صورت رابطۀ دو طرفۀ ایمان و عمل تبیین نموده است.[1]
اسلام، آیینِ نابِ سبک زندگی در هر سه ساحتِ بینش و گرایش و کُنش است؛ این شریعت آسمانی و الهی، هم برای پیشگیری از سقوط در چالههای بینشی و گرایشی و کُنشی و هم برای دستگیری از به چاه افتادگانِ در این ساحتها و هموار کردن مسیر آنان در مسیر رشد و کمال، دارای تعالیم ناب و مؤثری است.اسلام، آیینِ نابِ سبک زندگی در هر سه ساحتِ بینش و گرایش و کُنش است؛ این شریعت آسمانی و الهی، هم برای پیشگیری از سقوط در چالههای بینشی و گرایشی و کُنشی و هم برای دستگیری از به چاه افتادگانِ در این ساحتها و هموار کردن مسیر آنان در مسیر رشد و کمال، دارای تعالیم ناب و مؤثری است.
پیامبران(علی نبینا و آله و علیهم السلام)، امامان(علیهمالسلام) و علمایی که وارث پیامبرانند، نمایندگان الهی برای جلوگیری از سقوط بندگان در چالههای مسیر کمال و هموار کردن آنها میباشند که یکی از ارکان رسالتِ این برگزیدگانِ خداوندِ هادی، تبلیغ و رساندنِ تعلیمات الهی به گوش تشنگان و از راه ماندگانِ کمال حقیقی است. مهمترین مهارت مبلّغانِ دین نیز در این نکته نهفته است که نخست بتوانند این چالهها را بهدرستی در مسیرِ حرکتکنندگان مشاهده کرده و خصوصیات آنها را تشخیص دهند.
اما در این میان، تفکر قارچگونهای در بسیاری از اذهان عموم افرادِ جوامع، رشد کرده و متاسفانه به نگاه مبلّغان نیز سرایت نموده است که رسالت مبلّغان دین، تنها تعلیمات کُنشی در مورد نُسُک دینی و یا تعلیمات گرایشی در اخلاقیات میباشد که آندو هم غالبا در سطح احکام و اخلاق فردی بوده و به زاویههای جمعی و حکومتیِ آندو التفات نمیشود؛ اگر هم جُهد و تلاشی در تعلیمات بینشی صورت گیرد، تنها در حدّ تعلیمات سطحی و ابتدایی بوده و این تعلیماتِ تحقیقی و تعقّلی، غالباً به رنگ و بوی تقلید و تعبّد درآمده است.
در این فضا بود که مقام معظم رهبری(حفظهالله)، هم به عنوان یک مبلّغ موفق و هم به عنوان یک رهبر در جهتدهیِ مسیر تبلیغ در حکومت اسلامی، نه صرفاً مطالب کُنشی و گرایشی در منابر و سخنرانیها، بلکه یک کتاب فلسفی در مقابلۀ با تفکر مارکسیستی را نیز یک اثر ناب تبلیغی دانسته و نویسندۀ آن را به عنوان یک مُبلّغِ هشیار نسبت به چالهها و کمبودهای صحنۀ اجتماع، ارج نهاده و معرفی نمودند؛[2] زیرا علامه طباطبایی(رضواناللهعلیه) با تشخیصِ چالۀ تفکرِ ناصحیح و مادیگرایِ مارکسیستی در شاهراهِ حساسِ حرکتِ بینشی و عقلانیِ جامعۀ نخبگانی به عنوان موجودی زنده و پویا، کتاب «اصول فلسفۀ رئالیسم» را با تلاشی تبلیغی در جهت هموارسازیِ این چالۀ بینشی و پیچده، به مخاطبان تشنه و فریب خوردۀ جامعه هدیه کردند؛ همچنین شاگرد این مرد بزرگ، استاد شهید مطهری(رضواناللهعلیه) نیز مسیر تبلیغیِ استاد خویش را با شرح آن کتاب و تبدیل آن به کتابی جامع، تکمیل نمودند.
حال با توجه به این نگاه و دقتی که در مراتب تبلیغ صورت گرفت، میتوان چالهای بزرگ و خطرناک را در پیشروی «جامعۀ مبلّغان دین»، شناسایی کرد؛ زیراکه عدم وجود این نگاهِ جامع به «تبلیغ دین» نسبت به تمام ساحتهای بینشی و گرایشی و کُنشی، یکی از چالههای وجود زنده و پویای «جامعۀ مبلّغان دین» است که مقام معظم رهبری(حفظهالله) در جایگاه یک مبلّغ تراز، درصدد هموارسازیِ این چالۀ آفتزا در شاهراهِ حرکت جامعۀ مبلّغان برآمده و ماهیت تبلیغ و مختصات آن را نسبت به خود مبلّغان، تعلیم و تبلیغ نمودند؛ ایشان با بیان مصادیقی از تبلیغ که شاید به هیچ وجه مورد توجه و برنامهریزی در مسیر تبلیغیِ جامعه نبوده است، مبلّغان دین و سازمانهای سیاستگذاری در امر تبلیغ را به این نقص و کمبود متوجه کرده و خواستار اهتمام و توجه به آن شدند.
پیشرفت علم و تفکر در جوامع و فرد فرد انسانها -به خصوص در ساحت بینش و اعتقاد و جهانبینی-، آفت و خطرِ این چالۀ «نگرشِ حداقلی و ناقص به امر تبلیغ» را لحظه به لحظه و روز به روز به مبلّغان دین مقدس گوشزد میکند؛ زیراکه پرداختنِ غالبی به تبلیغ در ساحت کُنشها و گرایشها و یا نهایتا تبلیغِ سطحی و تقلیدی در ساحت بینشها، سبب شیوع این ذهنیتِ ناصحیح در عموم اقشار مردم خواهد شد که ادّعای کارآمدیِ حداکثری و جامع نسبت به دین، ادعایی اشتباه بوده و دین الهی، دارای کارآمدیِ حداقلی و یا حتی بدون کارآمدی میباشد که این ذهنیت ناصحیح، جایگاه اصیل مبلّغان و درخت پر ثمرۀ تبلیغ را به شدت به خطر میاندازد.پیشرفت علم و تفکر در جوامع و فرد فرد انسانها -به خصوص در ساحت بینش و اعتقاد و جهانبینی-، آفت و خطرِ این چالۀ «نگرشِ حداقلی و ناقص به امر تبلیغ» را لحظه به لحظه و روز به روز به مبلّغان دین مقدس گوشزد میکند؛ زیراکه پرداختنِ غالبی به تبلیغ در ساحت کُنشها و گرایشها و یا نهایتا تبلیغِ سطحی و تقلیدی در ساحت بینشها، سبب شیوع این ذهنیتِ ناصحیح در عموم اقشار مردم خواهد شد که ادّعای کارآمدیِ حداکثری و جامع نسبت به دین، ادعایی اشتباه بوده و دین الهی، دارای کارآمدیِ حداقلی و یا حتی بدون کارآمدی میباشد که این ذهنیت ناصحیح، جایگاه اصیل مبلّغان و درخت پر ثمرۀ تبلیغ را به شدت به خطر میاندازد.
بنابراین جامعۀ مبلّغان میبایست با توجه و بررسیِ عمیق در هویت «تبیلغ و مبلّغان»، این چاله و کمبود اساسی را هموار کرده تا از رسالت خود که هموارسازیِ مسیر رشد و کمالِ هویتهای پویا از چالهها و کمبودهای بینشی و گرایشی و کُنشی -مخصوصا بینشی- است، جای نمانده و کوتاهی نکنند.
...........................................
[1] روم: ۱۰
[2] بیانات در دیدار مبلغین و طلاب حوزههای علمیۀ سراسر کشور؛ ۱۴۰۲/۰۴/۲۱