زهرا نیکویی هستم، کارشناس ارشد طراحی پارچه و لباس با بیش از 18 سال سابقه تدریس. در مسیر کاریم با چالشهای زیادی مواجه شدم، از عدم رضایت خانواده برای ورود به این حوزه گرفته تا نبود منابع اطلاعاتی کافی برای پیشرفت و رسیدن به جایگاهی که براش تلاش کرده بودم و حقِ خودم میدونستم. با همه این اوصاف، برای دستیابی به جایی که امروز هستم چالش های زیادی پشت سر گذاشتم و هرگز تسلیم نشدم. امروز تصمیم گرفتم از این مسیر پُر فراز و نشیب بگم. از عواملی که باعث شد به عنوان یک بانوی موفق در حوزه طراحی پارچه و لباس شناخته بشم و برندِ خودم رو بسازم.
هنر، عشق و دیگر هیچ!
از بچگی، حتی قبل از ورود به مدرسه عاشق کارهای هنری و صنایع دستی و فنی بودم. از طراحی و نقاشی گرفته تا ساختن با مواد و مصالح مختلف ، آشپزی، آرایشگری و هنر و هرچیزی که عطرِ هنر رو برام تداعی میکرد، در سلول سلول بدنم ریشه کرده بود و من رو با خودش به جلو هدایت میکرد. از ویژگیهای مثبتم بود یا منفی نمیدونم، فقط میدونم تا اونچه که نظرم رو جلب میکرد، یاد نمیگرفتم و انجامش نمیدادم، دغدغه فکریش دست از سرم بر نمیداشت.
در دوران دبیرستان با مخالفتهای شدید خانواده بهویژه پدرم برای ورود به هنرستان مواجه شدم. اما از اونجایی که تمام ذهن و جانم پُر شده بود از هنر، عشق و دیگر هیچ، روی تصمیمم پافشاری کردم و سرانجام شد اونچه که میخواستم. در این دوران سر و گردنی از بقیه بچهها بالاتر بودم. معلمهای هنرستان من رو به عنوان دستیارشون معرفی میکردن و منم به بچهها آموزش میدادم. شاید خلاقیت، پشت کار، علاقه و عشقم به هنر من رو به چنین دانشآموزی تبدیل کرده بود.
مثل تمام سالهای تحصیلم رتبه اول رو کسب کردم و بعد از فارغالتحصیلی از مدرسه، وارد مقطع کاردانی شدم. این مرحله از زندگیِ تحصیلیِ من هم با اخذ رتبه اول به اتمام رسید.
ورود به آموزش و پرورش و شروع معلمی
از طرف آموزش و پرورش در یکی از هنرستانهای فنی و حرفهای مشغول به تدریس شدم. اما این همه اون چیزی نبود که میخواستم و آرزوش رو داشتم. ذهن من خیلی بیشتر از اون جایگاهی که بدست آورده بودم رو میخواست. برای من تدریس در دانشگاه، ایده ال خواستههام بود. پس برای رسیدن به خواسته درونم در آزمون کارشناسی شرکت کردم.
آزمونی که کمتر از 1 درصد شانس قبولی داشت ولی من موفق شدم با رتبه 8 کشوری وارد دانشگاه شریعتی تهران بشم. در اون سالها، پایان رشته طراحی پارچه و لباس، ترم آخر کارشناسی بود و برای ادامه تحصیل در مقطع ارشد باید به خارج از کشور میرفتم.
چون کارشناسی آخرین مقطع رشته تحصیلی طراحی لباس و پارچه در ایران بود، خیلی بهش بها میدادن و جدی میگرفتن. از این رو ملزم به ارائه پروپوزال و بعد دفاعیه بودیم. منم طبق کنجکاوی و علاقه دوران بچگیم به دوختِ چیزی که بعدها به اسمِ گیوه شناختمش (پای پوش سنتی ایران)، همین موضوع رو انتخاب کردم. علاوه بر جمعآوری اطلاعاتی مربوط به پیشینه گیوه، طراحی لباس و پارچه (با الهام از گیوه)، هم کار کردم و نتیجه ش یک کتاب و تدوین 2 استاندارد آموزشی بود. برای این کار با سختیهای زیادی دست و پنجه نرم کردم ولی باز هم عقب نکشیدم و با هر سختی که بود، به مسیر مقابلم نگاه میکردم.
درواقع فرایند تولید گیوه مراحل مختلفی داشت.
1. بافت رویه ؛
2. تخت کشی
3. اتصال رویه به زیره (تخت)
منابع اطلاعاتی در این زمینه در دسترس نبود و من مجبور شدم به شهرهای مختلف ایران سفر کنم و از نزدیک با فرآیند تولید گیوه آشنا بشم.
ابتدا از تخت شروع کردم. راستش سخت بود پیدا کردن استادکارانی که اغلبشون پا به سن گذاشته بودن، تعدادشون خیلی کم بود و هرکدوم گویش و لهجه خاصی داشتن. ولی باز هم هنر، عشق و دیگر هیچ، انگیزه و پشت کارم رو بالا برد و با تمام سختیها، به شهرهای مختلف سفر کردم، استادکارها رو پیدا کردم و باهاشون مصاحبه انجام دادم.
بخش رویهها هم برعهده خانمها بود. باید با اونها هم مصاحبه میکردم تا بتونم نحوه بافتش رو یاد بگیرم و یک نمونه بدوزم و من با هر سختی که بود انجامش دادم. با الهام از نقوش و بافتهای گیوه، پارچههایی رو طراحی کردم، ضمن اینکه طراحی چند نمونه لباس رو هم انجام دادم و به این ترتیب دوران کارشناسی من به پایان رسید.
ثبت و اختراع دستگاه تولید تخت پای افزار پارچه ای ؛ شروع مسیری تازه در زندگی
احساس میکردم که هنوز بخشهایی از کار برام نامفهومن و درکشون نکردم. با اینکه پایاننامه رو با امتیاز عالی گذروندم، دست از تحقیق برنداشتم. سال 91 یا 92 بود که بهترین خبر اون موقع رو شنیدم. دانشگاه یزد برای اولین بار در کشور، مجوز ارائه رشته طراحی لباس در مقطع کارشناسی ارشد رو گرفته بود. ثبت نام کردم و این بار هم مثل همیشه، با موفقیت و کسب رتبه زیر 10 قبول شدم.
دست از تحقیق در مورد گیوه برنداشتم و بهینهسازی فرایند تولید پایافزار پارچهای موضوع انتخابی من بود. فرایند تولید این صنایع دستی بسیار سخته و پروسه طولانی برای تولیدش طی میشد. اینجا بود که دستگاهی رو طراحی و اختراع کردم تا با کمک اون، فرایند تولید گیوه آسونتر بشه. طراحی تعدادی پایپوش و تألیف کتاب آموزش فرایند تولید پای افزار پارچه ای از کارهایی بود که انجام دادم. کتابم توسط انتشارات دانشگاه آزاد یزد، به چاپ رسید.
تدریس در دانشگاه؛ رویایی که به حقیقت پیوست
زمانیکه دانشجوی کارشناسی بودم برای تدریس در دانشگاه چند بار ازم دعوت شد که من بعد از فارغ التحصیلی در سال1383 رؤیای تدریس در دانشگاه به حقیقت پیوست و به عنوان استاد، وارد دانشگاه فنی و حرفهای شدم. در طول دوران تدریس و کارم، دست از تحقیق و پژوهش برنداشتم. عقیدم اینه که «مدرس خوب باید اجراکننده خوبی هم باشه». بنابراین پیش از تدریس هر مبحثی، اول اون رو به خوبی انجام میدادم و بعد تدریس میکردم. اتفاقا از این روش، نتیجه هم گرفتم و دانشجویانم در پایان ترم، پیشرفت قابل توجهی داشتند. در نتیجه کتابی در زمینه عوامل مؤثر روانشناسی و جامعهشناسی در انتخاب سبک پوشاک، تدوین و چاپ کردم و مقالات متعدد علمی پژوهشی و علمی ترویجی زیادی در نشریات و مجلات مختلف به چاپ رسوندم.
ضمن اینکه دورههای آموزشی زیادی برای اساتید، دانشجویان و همکاران برگزار کردم و در این سالها همواره جزو اساتید نمونه دانشگاه فنی و حرفهای استان و کشور، بودم . شیوه من در معلمی شخصیت من رو صبورتر، مهربانتر، منعطفتر و آرامتر کرد و این چیزی بود که من آگاهانه انتخاب کرده بودم و واقعا دوست داشتم .
در سال 98 بود که به صورت جدی تصمیم گرفتم کاری رو شروع کنم با دو ویژگی مهم:
· طولانیمدت؛
· درآمدزا.
میخواستم برای دانشجوهام در حوزه کارآفرینی کاری انجام بدم. مدام تحقیق میکردم که چه کاری میتونه بهترین نتیجه رو به همراه داشته باشه. اونم در این شرایط اقتصادی، شغلی و مسائلی که بهویژه روی حرفه ما یعنی طراحی لباس تأثیر مستقیم داشت. دنبال راهی امن برای شروع کسب و کارم بودم. راهی که برامون مشکلی ایجاد نکنه.
خلق برانیترز (braniters)؛ چالشبرانگیز، سخت اما شیرین
تصمیم گرفتم به طراحی و تولید لباسهای زیر که اغلب به دلیل واردشدن از کشورهای چین و ترکیه، قیمت بالایی داشت. میخواستم با یک فرآیند دیگه کار رو جلو ببرم و موفق بشم. نمونههایی از لباس زیر طراحی کردم و دوختم و منتظر جرقهای بودم که کارم رو به صورت جدی و حرفهای پیش ببرم.
اواخر شهریور 1400 بود که استارتاپی برگزار شد. کارگاه mvp بود و مدرس دوره صحبتهای خودش رو شروع کرد. با اینکه کسالت داشتم، ولی پیگیر قضیه بودم و صحبتهای ایشون نظر من رو جلب کرد. کمی که روی موضوع دقیقتر شدم، با خودم گفتم که احتمالا میتونم با ایشون همکاری کنم.
یکی دو هفته بعد از وبینار با ایشون «آقای تکمیل»، تماس گرفتم و در مورد کار و فعالیت اون در حوزه مارکتینگ صحبت کردم. ایشون مشورتهای زیادی در این زمینه به من داد و از مهرماه به صورت کاملا جدی کار رو شروع کردیم.
چالشهای زیادی سر راهمون بود.
· زمان زیادی از هفته رو در دانشگاه مشغول به تحصیل بودم و همین دغدغههای ذهنی زیادی برام ایجاد میکرد؛
· قدمگذاشتن در راه جدید من رو با مشکلات زیادی مواجه میکرد؛
· از قسمت فنی و بازاریابی اطلاعات زیادی نداشتم و تصمیم گرفتم ، مثل شاگرد اول ابتدایی شروع کنم به تحقیق و یادگیری در این زمینه؛
· با توجه به شرایط دینی و فرهنگی ، امکان نمایش روی مدل و مانکن یا غیرِممکن بود یا خیلی سخت و مکان خاص خودش رو میطلبید.
خلاصه اوایل خیلی سخت بود، اما تسلیم نشدم، پا پس نکشیدم و تلاش کردم تا کمکم روال کار دستم اومد. دیگه مثل قبل سردرگم نیستم. راه و چاه رو یاد گرفتم و میدونم قراره با چه اتفاقاتی در مسیر پیش روم مواجه بشم.
برانیترز (braniters)، برندیه که راهاندازی کردم و تمام تلاشم رو بهکار گرفتم تا گسترشش بدم. در برانیترز، دو مدل تولید لباس زیر داریم.
· قبول سفارش به صورت شخصی برای کسانی که مدل خاص میخوان یا عزیزانی که عیوب اندامی دارن؛
· تولید سفارش انبوه که به صورت تولید لباسهای زیر و تاپهای فانتزی انجام میشه.
هرچند در اوایل راهِ برانیترز هستیم، ثباتی که مدِنظرمون هست بدست نیومده و به احتمال زیاد قراره در این کار جدید فراز و نشیبهای زیادی رو تجربه کنیم، اما ناامید نمیشیم و با اینکه هر روزمون با ترس و امید همراهه، آمادهایم تا با تمامِ سختیها، چالشها و مشکلات، کاملا مصمم و خستگیناپذیر بجنگیم و آیندهای بهتر رو رقم بزنیم.